السلام علیک یا ابا عبدالله
این مطلب زیبا رو در وبلاگ هجر یار دیدم حیفم آمد آنرا انتشار ندهمhttp://hejraneyar.blogfa.com/post/14 شما هم ببینید بسیار زیباست.
زینب کبری(س) در روز عاشورا وقتی بالای سر حضرت امام حسین(ع) رسیدند چندین خطابه از ایشان نقل است ؛ یکی خطاب به جدشان حضرت محمد (ص) ، دیگری به مادرشان حضرت زهرا (س) ، یکی خطاب به بدن بی سر ابی عبدالله(ع) و دیگری خطاب به اهل کوفه وشام.
حضرت رو به مدینه خطاب به جدش می فرماید:" یا جداه! یا محمد! صلی علیک ملیک السماء، هذا حسینک مرمل بالدّماء ، مقطّع الاعضاء، مسلوب بالعمامه والرِّداء. یا جداه! نحن بناتک سبایا و ذریتک مقتله فی ایدی الظالمین اساری. الی الله المشتکی و الی محمد المصطفی و الی علی المرتضی والی حمزه سید الشهداء." یعنی ای جد بزرگوار ای محمد! درود ملائکه آسمان بر تو باد این حسین توست که به خونش آغشته است ، بدنش قطعه قطعه است و عمامه و ردایش را ربوده اند. ای جد بزرگوار! ما دختران تو اسیر شده ایم و در دست ستمگران گرفتار شده ایم از این گرفتاریها به خدا و محمد وعلی و حمزه سید الشهداء شکایت می برم.
حضرت رو به مادر مظلومه اش کرد و گفت:ای مادر ! به صحرای کربلا نگاه کن و فرزند برگزیده خود را ببین که سرش بر نیزه مخالفان و تنش در خاک وخون غلطان است.
سپس رو به سرور شهیدان چنین می کوید:« بابی العطشان حتی مضی ، بابی المهموم حتی قضی» یعنی فدای تو گردم ای برادر که تو را با لب تشنه شهید کردند وبه غم و اندوه کشتند.
آنگاه رو به اهل کوفه وشام می فرماید:« یا اصحاب محمد! هؤلاء ذرّیّه المصطفی یساقون سوق السبایا، واحزناه ! واویلا! الیوم مات جدنا محمد المصطفی و الیوم مات ابونا علی المرتضی»
یعنی ای اصحاب محمد! اینان نسل پیامبر مصطفی ودختران او هستند که آنها را همانند اسیران به اسیری می برندوشما می بینید.واویلا حالا که دیگر جدّمان رسول خدا وپدرمان علی مرتضی از دنیا رفتند؛ دلم به حسین خوش بود.
محتشم کاشانی در شعری این سخنان حضرت زینب(س) را به صورت شعری بسیار زیبا در اورده:
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن گفتی فتاد از حرکت چرخ بی قرار
عرش آن زمان به لرزه در آمد که چرخ پیر افتاده در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل گشتند بی عماری محمل شتر سوار
با آن سر زد آن عمل از امّت نبی روح الامین ز روی نبی گشت شرمسار
و آن گه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد شور نشور، واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد
هر جا که بود آهویی از دشت پا کشید هر جا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان بر پیکر شهید امام زمان فتاد
بی اختیار نعره هذا حسین از او سر زد چنان، که آتش او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعه الرسول رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول
این کشتهی فتاده به هامون حسین توست این صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر، کز آتش جانسوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقهی محیط شهادت که روی دشت از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب، فتادهی دور از لب فرات کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب تپان که چنین مانده بر زمین شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
پس روی در بقیع و به زهرا خطاب کرد وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند در ورطهی عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی نی درآ چو ابر خروشان به کربلا طغیان سیل، فتنهی موج بلا ببین
تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر سرهای سروران همه بر نیزه ها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو غلطان به خاک معرکهی کربلا ببین
یا بضعه الرسول ز ابن زیاد داد کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد